کودکی بیتای عزیزم

فیلم تولد

چند روز پیش برای بار دوم داشتم فیلم تولدت رو میدیدم. بعد از اینکه از توی شکمم بیرون آوردنت تو رو گذاشتن روی پاهام و با پوار بینیت رو تمیز کردن بعد با حوله بدنت رو تمیز کردن دکتر تو رو به من نشون داد گفت دخترت رو ببین رسیده رسیده...جیگر...بعد گذاشتت روی حوله تو با صدای خفیفی گریه می کردی و به زور سعی می کردی چشمات رو باز کنی و اطرافت رو تماشا کنی حسابی کنجکاو بودی. نور چشمت رو اذیت می کرد ولی بازم سعی می کردی چشمات رو باز نگه داری، گریه می کردی ولی اصلا به نظر نمیرسید که ناراحت باشی انگار راضی هم بودی جای بند ناف گردنت رو قرمز کرده بود. تمام رفتارهات برام با مفهوم و آشنا بود در صورتیکه اولین بار که این فیلم رو میدیدم این آشنایی رو حس نکردم. ا...
21 ارديبهشت 1390

منم راه میرم.

دقیقا روزی که یازده ماهت تموم شد شروع کردی به قدم برداشتن. بدون اینکه دستت رو به جایی بگیری با ذوق شکمت رو میدی جلو جوری که شکمت جلوتر از خودت میره   تند و تند یک یا دو قدم برمیداری در واقع میدوی   بعدش هم تالاپی می افتی زمین. خیلی جالب و خنده داره. فعالیتت هم بیشتر شده   مثلا وقتی بخوایم از انجام کاری منعت کنیم فرار می کنی. گاهی که میذارمت روی تختخوابم خیلی کارای جالبی می کنی. از حالت ارتجاعی تشک خوشت میاد همش بلند میشی می ایستی و خودت رو پرت میکنی روی تختخواب گاهی گیج میشی و اگه مراقبت نباشم   ممکنه به لبه تخت بخوری یا اینکه بیافتی زمین، خیلی باید حواسم باشه. از پوشک شدن اصلا خوشت نمیاد و همش فرار می کنی. دیگه بهت...
5 ارديبهشت 1390

من شربت نمی خورم

سرماخوردگیت بالاخره خوب شد ولی خوب اذیت شدی عزیز دلم توی خواب یا موقع شیر خوردن راه بینیت گرفته میشد شب از خواب بیدار میشدی و بی قراری می کردی و سخت تر از همه شربتی بود که باید روزی دوبار بهت میدادم. اصلا دوستش نداشتی و جوری بود که حالت رو بهم میزد و حسابی گریه می کردی زمان دارو دادن به تو برای من و بابا اصلا خوشایند نبود و واقعا نمیدونستیم چطور باید اون رو بریزیم تو حلقت، یک بار هم حسابی پرید پس گلوت که خدا رحم کرد جالب اینجاست که این شربت خوشمزه تر از قطره آهن به نظر میاد ولی تو آهن رو خیلی راحت تر می خوری. بیتا جان تو الان گوش، دست و پات رو میشناسی و مثلا وقتی میگم پات کو؟ به پاهات اشاره می کنی. دارم باهات کار می کنم تا اسم بقیه اعضای ب...
5 ارديبهشت 1390
1